حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

داستان کوتاه قصه زندگی

بنام خداوند بخشنده و مهربان 

داستان کوتاه قصه زندگی 

------------------------------

 اسمت چیه؟پنچره را باز میکند,صدای جیر جیرک,نگاه کن دشت سرسبزیه ها.نه دشت کجا بوده,اینجا راه آهنه,نگاه کن,درختانو دارن پشت سر هم میرن, کجا؟دارن میرن تا همه جارو سر سبز کنن؟اسمت چیه؟نگاه کن؟کجارو؟اونجارو؟کلاغه داره تو دشت پرواز میکنه؟اونجا مزرعه هست.نه اونجا چهارراه هست؟چه چهارراهی؟چه مزرعه ای؟چه درختی؟چه کلاغی؟همش خیابونه؟نه نگاه کن اونجا یه مغازه هست یه پیرمرده نشسته داره به پرنده ها غذا میده؟چه پیرمردی؟چه غذایی؟خب پس نگاه کن سربازارو دارن میان حمله کردن تو همون دشت نگاه کن دارن همه جارو آتیش میزنن؟کدوم سربازا؟کدوم آتیش؟خب اصلان نگاه نکن تو همه رو خیابون ببین؟همجارو راه آهن ببین؟اما من نظرم اینه که اونجا جنگه؟چه جنگی؟دشت رو نگاه کن؟اونجا حمله کردن؟اونجا یه دشت وسیع هست.میخوا اون دشتو به آتیش بکشن بعد میخوان اون پیرمرده که دم بقالی هست رو اسیر کنن.بعد میخوان ریل قطارو مسدود کنن؟خب بعد چی؟ولی الان همش خیابونه؟ بنظرت اونا آدم جنگین؟نه ولی اون پیرمرده که داره میره یه پیرمرد جنگیه؟آهام دیدمش چرا موهاش دم اسبیه؟جلو سرش خالیه اما پشت سرشو دم اسبی کرده؟ اون میخواد بگه درسته جلو سرم ناحاصلخیزه؟اما مهم پشت سرمه.که هنوز حاصلخیزه؟مثل یه مزرعه میمونه که درو شده اما هنوز امیدواره؟اون یه سرباز جنگیه؟داره میجنگه؟با چی؟با قسمت؟مهم موهاش نیست؟مهم انگیزه ایه که داره؟انگیزه باقیمانده ها؟انگیزه خیلی مهمه؟راستی نظرت درباره کلاغ چیست؟کلاغم میتونه پرنده باشه منتها دید ما مهمه؟کلاغم اسیره؟اسیر چی؟اسیر سیاهی؟میخواد از سیاهی به روشنایی برسه؟ولی بنظرم کلاغ اسیر نیست؟چرا؟ چون کلاغ میتونه بپره؟طاووسم میتونه بپره؟مهم اینه که چجوری؟کلاغ هم قشنگه؟کلاغ هم زیباست؟منتها کلاغ سیاهه؟کلاغ سفیدم داریم ها؟آهام زاغ رو میگی؟خب ببرم گربه سانه؟منتها گربه همون فشرده ببره؟مثل تمساح  ؟خب مهم اینه که زنجیره حیات هنوز جریان داره؟دید ما هست که مهمه؟کلاغم زیباست؟تمساح هم زیباست؟ولی بنظر من کلاغ جنگی نیست؟چرا کلاغم جنگیه؟چه جنگی؟جنگ سر بقا هست؟چه بقایی؟راز بقا؟نه سر زندگی هست؟اونا کلاغا خیلی زیادن؟منتها مفیدن؟کلاغم مفیده؟همه موجودات مفیدن؟منتها پتانسیل اونا با هم فرق داره؟ اسمت چیه؟اسم تنها یک لقبه مهم اینه که رسمت چی باشه؟رسم آدما مهم تره تا اسم آدمها.اسم آدمها در صورتی میمونه که رسم درستی داشته باشن.اگه رسمت بد باشه اسمتم دیگه فایده نداره اما اگه رسمت درست باشه اون موقع اسمت چیه دیگه معنی نداره رسمت چیه مهم میشه؟ دشتو راه آهن و سر سبزی و صلح تنها موقعی معنی میده که امیدواری باشه.مثل خیلی آدمها.که با همون باقیمانده هر چی از هر چی بتونن امیدوارانه حرکت کنن؟زیبایی درون مهمتره تا زیبایی برون؟آدم اگه زیبایی درون نداشته باشه زیبایی برون فایده نداره.اما اگه زیبایی درون پیدا کرد زیبایی برونش میشه رفتارش؟آدمها یه بد درون یک خوب درون دارن؟اگه بد درون بر بد برون غلبه کنه دیگه روشنایی ندارن میشن تاریکی؟اما اگر بد درون دیو سیاهی رو بیرون کنن همش میشه زلال همش میشه سمت نور؟مهم حفظه اون خوب درونه؟که بد درونی نشه؟جنگ جهانی آدمها درون خودشونه؟گاهی حمله به سمت قلب؟گاهی به سمت مغز؟گاهی به سمت زبان؟گاهی به سمت رفتار آدمها هست؟صلح آدمها هم همینجوریه؟ اما اگه دشت سر سبز سیاه بشه میشه همون قضیه راه آهن که دیگه نمیره؟می ایسته؟زندگی ما آدمها راز بقا نیست؟زندگی ما انسانها راز تفکره اگه تفکر رو برداری میشه آدم ماشینی آدم ماشینی میشه آدم آهنی؟آدم آهنی میشه آدم فاقد روح انسانی میشه آدم بقا گرا؟ اما اگه بقا برای زیستن باشه تفکر زیستن توش شکل میگیره؟بقایی میشه جدا از بقای صرف برای فقط خود میشه راز زندگی برای هم.اگه پرنده ای باشه که بقیه پرنده ها هم بیان بشینن و دونه بخورن با هم خوبه.اما پرنده اگه دونه رو فقط برا خودش بخواد پرنده دیگرو نمیزاره دونه بخوره.کلاغ یا زاغ میتونه سفید و سیاه باشه؟اما مهم اینه که چجور کلاغی باشه.ذاتی کلاغ یا کلاغی که مفید باشه. حالا نگاه کن پنچره رو ببند دوباره باز کن ببین همه اونها دیگه خیابونن  نه دشتی هست نه راه آهنی مهم دید ماست که چی برداشت کنه.اون آدما رو آدم جنگی ببینه یا آدم زندگی.اما همون آدما زمانی جنگی میشن که نتونن تو همون خیابون راه برن.میشن آدم جنگی تدافعی.آدمها هم تفکر دارن هم قدرت دفاعی.اگه آدمی ضعیف باشه.آدمی قویتر هست.مهم زنجیره آدمها با همه.که تفکرشون درست باشه.اون موقع قدرت دفاعی انسانه میشه قدرت دفاعی از اون آدم ضعیفتره.اما اگه آدم قویه شد زورگو به اون ضعیفه.بقای صرف بر زندگی غلبه کرده.یکی با تفکرش دفاع میکنه.یکی با قدرت دفاع بدنیش.مهم اینه که این قدرت ها چجوری بکار برن.در  اون بد درون یا خوب درون. حالا مدادت رو بزارو بکش یه راوی خوب کلماتو بکش.راوی ها هم خوبو بد دارن.حالا میتونی برام یه اسم بزاری.حالا من شخصیت داستانتم.شخصیت من راوی خوبی هاست.روایت من قصه آدمهاست.قصه آدمهایی که زیباین.زیبایی درون دارن.آدمهایی که زیبایی تفکر دارن.من روایت کننده قصه اون آدمها هستم.میدونی چقدر راوی داشتیم.چقدر نویسنده.چقدر شخصیت داستانی داشتیم.حالا نقطه بزار از اول خط بریم. 


نویسنده-حسام الدین شفیعیان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد