روزی حضرت داوود ـ علیه السلام ـ به تنهایی به سوی بیابان حرکت میکرد. میخواست به جای خلوتی (مثلاً یکی از غارها) برود و خدا را مخلصانه عبادت کند. خداوند به او وحی کرد: «تنها کجا میروی؟ او عرض کرد: «شوق دیدارت مرا به آن داشته تا در جای خلوت با تو به راز و نیاز پردازم.»
خداوند به او فرمود: «به میان مردم بازگرد، و به هدایت مردم همّت کن. که اگر بندة گنهکاری را از گناه باز داری و او را به سوی هدایت بکشانی نام تو را جزء بندگان شایسته و استوارم ثبت میکنم.»
داوود ـ علیه السلام ـ فرمان خدا را اطاعت کرد و به میان قوم بازگشت و به هدایت آنها مشغول شد
در عصر حضرت داوود ـ علیه السلام ـ در میان بنی اسرائیل عابدی بود بسیار عبادت میکرد به گونهای که حضرت داوود ـ علیه السلام ـ از آن همه توفیق او شگفت زده شد، خداوند به داوود ـ علیه السلام ـ وحی کرد: «از عبادتهای آن عابد تعجّب نکن او ریاکار و خود نما است.»
مدّتی گذشت، آن عابد از دنیا رفت، جمعی نزد داوود ـ علیه السلام ـ آمدند و گفتند: «آن عابد از دنیا رفته است.»
داوود ـ علیه السلام ـ فرمود: «جنازهاش را ببرید و به خاک بسپارید.»
این موضوع موجب ناراحتی و بگو مگوی بنی اسرائیل شد که چرا داوود ـ علیه السلام ـ شخصاً در کفن کردن و دفن او شرکت ننموده است؟! وقتی که بنی اسرائیل او را غسل دادند، پنجاه نفر از آنها برخاستند و گواهی دادند که از آن عابد جز کار خیر ندیدهاند؛ پس از دفن او، خداوند به داوود ـ علیه السلام ـ وحی کرد: «چرا در کفن کردن و دفن آن عابد حاضر نشدی؟» داوود ـ علیه السلام ـ عرض کرد: «به خاطر آن چه را که در مورد او به من وحی کردی» (که او ریاکار است)
خداوند فرمود: «اگر او چنین بود، ولی گروهی از علما و راهبان گواهی دادند که جز خیر از او ندیدهاند، گواهی آنها را پذیرفتم و آن چه را در مورد آن عابد میدانستم پوشاندم.
در عصر حضرت داوود ـ علیه السلام مردی شهوت پرست به طور مکرّر به سراغ یکی از بانوان میرفت و او را مجبور به عمل منافی عفّت مینمود، خداوند به قلب آن بانو القا کرد که سخنی به آن مرد بگوید، و آن سخن این بود که به او گفت: «هرگاه نزد من میآیی مرد بیگانهای نزد همسر تو میرود.»
آن مرد بیدرنگ به خانة خود بازگشت دید همسرش با یک نفر مرد اجنبی هم بستر شده است، بسیار ناراحت شد و آن مرد را دستگیر کرد و به محضر حضرت داوود ـ علیه السلام ـ به عنوان شکایت آورد و گفت: «ای پیامبر خدا! بلایی به سرم آمده که بر سر هیچ کس نیامده است.»
داوود: آن بلا چیست؟
مرد هوسباز: این مرد را دیدم که در غیاب من به خانة من آمده و با همسرم هم بستر شده است.
خداوند به داوود ـ علیه السلام ـ وحی کرد: به مرد شاکی بگو: کَما تُدِینُ تُدان؛ همان گونه که با دیگران رفتار میکنید، با شما نیز همان گونه رفتار خواهد شد