حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

حضرت داوود (ع)

إنّ اللّه َ تبارکَ و تعالى أوحى إلى داوودَ علیه السلام : ما لِی أراکَ وَحدانا ؟ قالَ : هَجَرتُ النّاسَ و هَجَرونی فیکَ . قالَ : فَما لِی أراکَ ساکِتا ؟ قالَ : خَشیَتُکَ أسکَتَتنی . قالَ : فَما لِی أراکَ نَصِبا ؟ قالَ : حُبُّکَ أنصَبَنی. قالَ : فما لِی أراکَ فَقیرا و قَد أفَدتُکَ ؟ قالَ : القِیامَ بحَقِّکَ أفقَرَنی . قالَ : فَما لِی أراکَ مُتَذَلِّلاً ؟ قالَ : عَظیمُ جَلالِکَ الّذی لا یُوصَفُ ذَلّلَنی ، و حقَّ ذلکَ لکَ یا سیّدی . قالَ اللّه ُ جَلّ جَلالُهُ: فأبشِرْ بالفَضلِ مِنِّی، فَلَکَ ما تُحِبُّ یَومَ تَلقانی ، خالِطِ النّاسَ و خالِقهُم بأخلاقِهِم و زایلْهُم فی أعمالِهِم تَنَلْ ما تُریدُ مِنّی یَومَ القِیامَةِ .
خداى تبارک و تعالى به داوود علیه السلام وحى فرمود : چه شده است که تو را تنها مى بینم؟ عرض کرد : به خاطر تو، مردم را ترک کرده ام و آنان نیز مرا ترک کرده اند. فرمود: چه شده است که تو را خاموش مى بینم؟ عرض کرد : ترس از تو، مرا خاموش ساخته است. فرمود : چه شده است که تو را رنجور مى بینم؟ عرض کرد : عشق و محبت تو، مرا رنجور ساخته است. فرمود : چه شده است که تو را فقیر مى بینم، حال آنکه تو را بهره مند ساخته ام؟ عرض کرد : گزاردن حقّ تو، مرا فقیر کرده است.فرمود : چه شده است که تو را خوار مى بینم؟ عرض کرد : عظمت وصف ناشدنى جلال تو، مرا خوار کرده است و این حق توست اى آقاى من! خداوند جل جلاله فرمود : پس، مژده بادا تو را به فضل من. در آن روز که مرا ملاقات کنى، هرچه دوست داشته باشى به تو بخشم. با مردم بیامیز و با اخلاق آنان بساز، امّا در اعمال و کردارشان با آن همراهى مکن تا روز قیامت بدان چه از من خواهى دست یابى.

حضرت داوود (ع)

و أمّا داوودُ فمَلَکَ ما بَینَ الشّاماتِ إلى بلادِ إصطَخرَ ، و کذلکَ کانَ مُلکُ سُلَیمانَ .
داوود بر سرزمین هاى میان شامات تا بلاد اصطخر پادشاهى کرد و قلمرو پادشاهى سلیمان نیز چنین بود.


إنّ داوودَ النَّبیَّ علیه السلام کانَ ذاتَ یَومٍ فی مِحرابِهِ إذ مَرَّتْ بهِ دُودَةٌ حَمراءُ صَغیرَةٌ تَدِبُّ حتّى انتَهَت إلى مَوضِعِ سُجودِهِ ، فنَظَرَ إلَیها داوودُ و حَدَّثَ فی نَفسِهِ : لِمَ خُلِقَت هذِهِ الدُّودَةُ ؟ فأوحَى اللّه ُ إلَیها : تَکَلَّمی ، فقالَت لَهُ : یا داوودُ ، هَل سَمِعتَ حِسِّی أو اسْتَبَنتَ على الصَّفا أثَری ؟ فقالَ لَها داوودُ : لا . قالَت : فإنّ اللّه َ یَسمَعُ دَبیبِی و نَفَسی و حِسِّی و یَرى أثَرَ مَشیِی ، فاخفِضْ مِن صَوتِکَ ! .
داوود نبى ـ صلوات اللّه علیه ـ روزى در محراب خود بود که ناگاه کِرم قرمز رنگ کوچکى از کنارش گذشت و رفت تا به محل سجده او رسید. داوود به آن نگاهى کرد و در دلش گفت : این کرم چرا آفریده شده است؟ خداوند به آن کرم وحى کرد : سخن بگو. پس، کرم به داوود گفت : اى داوود! آیا صداى پاى مرا شنیده اى یا رد پایم را بر تخته سنگ دیده اى؟ داوود گفت : نه. کرم گفت : امّا خداوند صداى جنبیدن و نفس زدن و حرکت مرا مى شنود و رد پایم را مى بیند. پس، صدایت را پایین بیاور.

حضرت داوود (ع)

کانَ النّاسُ یَعودُونَ داوودَ و یَظُنّونَ أنّ بهِ مَرَضا ، و ما بهِ إلاّ شِدَّةُ الخَوفِ مِن اللّه ِ تعالى .
مردم خیال مى کردند داوود دچار بیمارى است و به عیادت او مى رفتند، حال آنکه او را چیزى نبود مگر شدت ترس از خداوند متعال.

حضرت داوود (ع)

أوحى اللّه ُ عَزَّ و جلَّ إلى داوودَ علیه السلام : یا داوودُ ، کما لا تَضیقُ الشَّمسُ على مَن جَلَسَ فیها کذلکَ لا تَضیقُ رَحمَتی على مَن دَخَلَ فیها ، و کما لا تَضُرُّ الطِّیرَةُ مَن لا یَتَطیَّرُ مِنها کذلکَ لا یَنجو مِن الفِتنَةِ المُتَطَیِّرونَ .
خداوند عزّ و جلّ به داوود علیه السلام وحى فرمود : اى داوود! همچنان که آفتاب بر کسى که در آن بنشیند تنگ نمى آید، رحمت من نیز بر کسى که به آن درآید تنگ نیست و همچنان که فال بد به کسى که فال بد نزند زیان نمى رساند، کسانى هم که فال بد مى زنند از فتنه نجات نیابند.

حضرت داوود (ع)

یکی از داستان‎های جالب قرآن داستان اصحاب سَبْت است که به طور فشرده در سورة اعراف در ضمن آیة 163 تا 165 بیان شده است، داستان آنان که قانون را شکستند و آنان که قانون شکنان را از این کار نهی نکردند و هر دو گروه به صورت بوزینه‎ها مسخ شدند اصل ماجرا چنین است:
عصر پیامبری حضرت داوود ـ علیه السلام ـ بود. در این عصر گروهی در شهر «ایله» که در ساحل دریای سرخ قرار داشت، زندگی می‎کردند، خداوند آنها را از صید ماهی در روز شنبه نهی کرده بود، و پیامبران این نهی خدا را به آنها گفته بودند، آن روز را ماهیان احساس امنیت می‎کردند کنار دریا ظاهر می‎شدند ول روزهای دیگر به قعر دریا می‎رفتند.
دنیا پرستان بنی اسرائیل برای صید ماهی فراوان، کلاه شرعی و نقشة عجیبی طرح کردند و‌ آن نقشه این بود که حوضچه‎ها و جدولهایی در کنار دریا درست کنند، به طوری که ماهی‎ها به آسانی وارد حوضچه شوند، و آنها را روز شنبه در آن حوضچه محبوس نمایند، و روز یکشنبه اقدام به صید آنها کنند و همین نقشه عملی شد.
با همین نیرنگ و ترفند ماهی زیادی نصیبشان می‎گردید

و ثروت سرشاری را از این راه به دست می‎آوردند و مدتی زندگی را به این منوال پشت سر نهادند.
در آن شهر حدود هشتاد و چند هزار نفر جمعیت زندگی می‎کردند، اینها مطابق روایاتی که نقل شده سه دسته بودند: یک دسته از آنها (حدود هفتاد هزار نفر) به این حیله خشنود بودند و به آن دست زدند، و یک دسته از آنها که حدود ده هزار نفر بودند، آنان را از مخالفت خداوند نهی می‎کردند، دستة سوم ساکت بودند و به علاوه به نهی کنندگان می‎گفتند: «لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِیداً؛ چرا قومی را که خدا هلاکشان می‎کند یا عذاب بر آنها نازل می‎کند، پند می‎دهید؟

نهی کنندگان در پاسخ می‎گفتند: ما این قوم را پند می‎دهیم تا در پیشگاه خداوند معذور باشیم (یعنی اگر کسی نهی از فساد نکند، وظیفه‎اش را انجام نداده و معذور نیست؟

کوتاه سخن آن که: گفتار این دسته که مکرّر نهی از منکر می‎کردند، تأثیر نکرد، وقتی که در گفتار خود اثر ندیدند از آنها دوری کرده و در قریة دیگری سکونت نمودند و با خود گفتند هیچ اطمینانی نیست، چرا که ممکن است ناگهان نیمه شبی عذاب نازل شود و ما در میان آنها باشیم.
پس از رفتن آنها، شبانگاه خداوند تمام ساکنین شهر «ایله» را به صورت بوزینه‎ها مسخ کرد. صبح که شد کسی دروازة شهر را باز نکرد، نه کسی وارد می‎شد و نه کسی از شهر بیرون می‎آمد خبر این حادثه به روستاهای اطراف رسید، مردم روستاهای اطراف برای کسب اطلاع، کنار آن قریه آمدند و از دیوار بالا رفتند، ناگاه دیدند ساکنان آن جا به طور کلی به صورت بوزینه‎ها مسخ شده‎اند، و همة آنها بعد از سه روز هلاک شدند.
امام صادق ـ علیه السلام ـ می‎فرماید: هم آنان که این حیله را کردند و هم آنان که در برابر این قانون شکنی، سکوت نمودند، همه هلاک شدند، ولی آنان که امر به معروف و نهی از منکر نمودند، نجات یافتند. آری این است مجازات قانون شکنان و آنان که، مفاسد را می‎بینند ولی تماشا کرده و بی‎تفاوت می‎مانند.