-
حسام الدین شفیعیان
جمعه 7 خرداد 1400 02:48
-
دستهها
جمعه 7 خرداد 1400 02:45
عکاسی1 770 فیلمبرداری1 87 حسام الدین شفیعیان-عکاسی 800 حسام الدین شفیعیان 210 گوناگون 64 حسام الدین شفیعیان-ساخت کلیپ
-
حسام الدین شفیعیان
جمعه 7 خرداد 1400 02:40
-
حسام الدین شفیعیان
جمعه 7 خرداد 1400 02:37
-
حسام الدین شفیعیان
جمعه 7 خرداد 1400 02:35
-
حسام الدین شفیعیان
جمعه 7 خرداد 1400 02:34
-
قرآن کریم-سوره ی مائده
جمعه 7 خرداد 1400 02:09
و از پی آن رسولان باز عیسی پسر مریم را فرستادیم که تصدیق به درستی تورات که در دست او بود داشت و انجیل را نیز بر او فرستادیم که در آن هدایت و روشنی دلها و تصدیق به درستی تورات و راهنمای خلق و اندرز برای پرهیزگاران عالم است.
-
قرآن کریم-سوره ی نساء
جمعه 7 خرداد 1400 02:05
آن گاه برخی کسان با حقیقت از اهل کتاب و غیره بدو گرویدند و برخی کسان بی حقیقت و پر غرور راهزن دین و مانع ایمان به او شدند و آتش افروخته دوزخ کیفر کفر آنان بس است.
-
قرآن کریم-سوره ی ص
جمعه 7 خرداد 1400 01:48
و اهل دوزخ با یکدیگر گفتند چه شده که ما مردان مومن را که به جرم ایمان به خدا از سفله و اشرار میشمردیم امروز در دوزخ نمیبینیم. در صورتی که ما آنها را در دنیا مسخره و استهزا میکردیم؟آیا آنها اهل دوزخ نیستند یا هستند و چشمان ما بر آنها نمی افتد؟
-
غزل شماره 260 دیوان حافظ
جمعه 7 خرداد 1400 01:40
ای سرو ناز حسن که خوش میروی به ناز عشاق را به ناز تو هر لحظه صد نیاز فرخنده باد طلعت خوبت که در ازل ببریدهاند بر قد سروت قبای ناز آن را که بوی عنبر زلف تو آرزوست چون عود گو بر آتش سودا بسوز و ساز پروانه را ز شمع بود سوز دل ولی بی شمع عارض تو دلم را بود گداز صوفی که بی تو توبه ز می کرده بود دوش بشکست عهد چون در...
-
غزل شماره 233 دیوان حافظ
جمعه 7 خرداد 1400 01:25
دست از طلب ندارم تا کام من برآید یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر کز آتش درونم دود از کفن برآید بنمای رخ که خلقی واله شوند و حیران بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید جان بر لب است و حسرت در دل که از لبانش نگرفته هیچ کامی جان از بدن برآید از حسرت دهانش آمد به تنگ جانم خود کام...
-
غزل شماره 196 دیوان حافظ
جمعه 7 خرداد 1400 01:21
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند دردم نهفته به ز طبیبان مدعی باشد که از خزانه غیبم دوا کنند معشوق چون نقاب ز رخ در نمیکشد هر کس حکایتی به تصور چرا کنند چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیست آن به که کار خود به عنایت رها کنند بی معرفت مباش که در من یزید عشق اهل نظر معامله با آشنا کنند حالی...
-
غزل شماره 403 دیوان حافظ
جمعه 7 خرداد 1400 01:16
شراب لعل کش و روی مه جبینان بین خلاف مذهب آنان جمال اینان بین به زیر دلق ملمع کمندها دارند درازدستی این کوته آستینان بین به خرمن دو جهان سر فرو نمیآرند دماغ و کبر گدایان و خوشه چینان بین بهای نیم کرشمه هزار جان طلبند نیاز اهل دل و ناز نازنینان بین حقوق صحبت ما را به باد داد و برفت وفای صحبت یاران و همنشینان بین اسیر...
-
غزل شماره 409 دیوان حافظ
جمعه 7 خرداد 1400 01:13
ای خونبهای نافه چین خاک راه تو خورشید سایه پرور طرف کلاه تو نرگس کرشمه میبرد از حد برون خرام ای من فدای شیوه چشم سیاه تو خونم بخور که هیچ ملک با چنان جمال از دل نیایدش که نویسد گناه تو آرام و خواب خلق جهان را سبب تویی زان شد کنار دیده و دل تکیه گاه تو با هر ستارهای سر و کار است هر شبم از حسرت فروغ رخ همچو ماه تو...
-
غزل شماره 14 دیوان حافظ
جمعه 7 خرداد 1400 01:12
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدار خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب ای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناست خوش فتاد آن خال مشکین بر رخ رنگین غریب مینماید عکس می در رنگ...
-
غزل شماره 23 دیوان حافظ
جمعه 7 خرداد 1400 01:09
خیال روی تو در هر طریق همره ماست نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست به رغم مدعیانی که منع عشق کنند جمال چهره تو حجت موجه ماست ببین که سیب زنخدان تو چه میگوید هزار یوسف مصری فتاده در چه ماست اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد گناه بخت پریشان و دست کوته ماست به حاجب در خلوت سرای خاص بگو فلان ز گوشه نشینان خاک درگه ماست به صورت...
-
غزل شماره 239 دیوان حافظ
جمعه 7 خرداد 1400 01:07
رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید صفیر مرغ برآمد بط شراب کجاست فغان فتاد به بلبل نقاب گل که کشید ز میوههای بهشتی چه ذوق دریابد هر آن که سیب زنخدان شاهدی نگزید مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب به راحتی نرسید آن که زحمتی نکشید ز روی ساقی مه وش گلی بچین امروز که گرد عارض بستان خط بنفشه...
-
غزل شماره 176 دیوان حافظ
جمعه 7 خرداد 1400 01:04
سحرم دولت بیدار به بالین آمد گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد قدحی درکش و سرخوش به تماشا بخرام تا ببینی که نگارت به چه آیین آمد مژدگانی بده ای خلوتی نافه گشای که ز صحرای ختن آهوی مشکین آمد گریه آبی به رخ سوختگان بازآورد ناله فریادرس عاشق مسکین آمد مرغ دل باز هوادار کمان ابروییست ای کبوتر نگران باش که شاهین آمد ساقیا می...
-
غزل شماره 277 دیوان حافظ
جمعه 7 خرداد 1400 01:01
فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند خواجه آن است که باشد غم خدمتگارش جای آن است که خون موج زند در دل لعل زین تغابن که خزف میشکند بازارش بلبل از فیض گل آموخت سخن ور نه نبود این همه قول و غزل تعبیه در منقارش ای که در کوچه معشوقه ما میگذری بر حذر باش...
-
غزل شماره 103 دیوان حافظ
جمعه 7 خرداد 1400 01:00
روز وصل دوستداران یاد باد یاد باد آن روزگاران یاد باد کامم از تلخی غم چون زهر گشت بانگ نوش شادخواران یاد باد گر چه یاران فارغند از یاد من از من ایشان را هزاران یاد باد مبتلا گشتم در این بند و بلا کوشش آن حق گزاران یاد باد گر چه صد رود است در چشمم مدام زنده رود باغ کاران یاد باد راز حافظ بعد از این ناگفته ماند ای دریغا...
-
غزل شماره 475 دیوان حافظ
جمعه 7 خرداد 1400 00:55
گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی چون نیک بدیدم به حقیقت به از آنی شیرینتر از آنی به شکرخنده که گویم ای خسرو خوبان که تو شیرین زمانی تشبیه دهانت نتوان کرد به غنچه هرگز نبود غنچه بدین تنگ دهانی صد بار بگفتی که دهم زان دهنت کام چون سوسن آزاده چرا جمله زبانی گویی بدهم کامت و جانت بستانم ترسم ندهی کامم و جانم بستانی چشم تو...
-
غزل شماره 393 دیوان حافظ
جمعه 7 خرداد 1400 00:54
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن منم که دیده نیالودهام به بد دیدن وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم که در طریقت ما کافریست رنجیدن به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات بخواست جام می و گفت عیب پوشیدن مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست به دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن به می پرستی از آن نقش خود زدم بر آب که تا خراب کنم نقش خود...
-
غزل شماره 156 دیوان حافظ
جمعه 7 خرداد 1400 00:44
به حسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد تو را در این سخن انکار کار ما نرسد اگر چه حسن فروشان به جلوه آمدهاند کسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد به حق صحبت دیرین که هیچ محرم راز به یار یک جهت حق گزار ما نرسد هزار نقش برآید ز کلک صنع و یکی به دلپذیری نقش نگار ما نرسد هزار نقد به بازار کائنات آرند یکی به سکه صاحب عیار ما...
-
غزل شماره 317 دیوان حافظ
جمعه 7 خرداد 1400 00:42
فاش میگویم و از گفته خود دلشادم بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق که در این دامگه حادثه چون افتادم من ملک بودم و فردوس برین جایم بود آدم آورد در این دیر خراب آبادم سایه طوبی و دلجویی حور و لب حوض به هوای سر کوی تو برفت از یادم نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست چه کنم حرف دگر یاد نداد...
-
غزل شماره 32 دیوان حافظ
جمعه 7 خرداد 1400 00:37
خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست گشاد کار من اندر کرشمههای تو بست مرا و سرو چمن را به خاک راه نشاند زمانه تا قصب نرگس قبای تو بست ز کار ما و دل غنچه صد گره بگشود نسیم گل چو دل اندر پی هوای تو بست مرا به بند تو دوران چرخ راضی کرد ولی چه سود که سررشته در رضای تو بست چو نافه بر دل مسکین من گره مفکن که عهد با سر زلف گره...
-
غزل شماره 11 دیوان حافظ
جمعه 7 خرداد 1400 00:35
ساقی به نور باده برافروز جام ما مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده عالم دوام ما چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان کاید به جلوه سرو صنوبرخرام ما ای باد اگر به گلشن احباب بگذری زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما گو...
-
غزل شماره 75 دیوان حافظ
جمعه 7 خرداد 1400 00:33
خواب آن نرگس فتان تو بی چیزی نیست تاب آن زلف پریشان تو بی چیزی نیست از لبت شیر روان بود که من میگفتم این شکر گرد نمکدان تو بی چیزی نیست جان درازی تو بادا که یقین میدانم در کمان ناوک مژگان تو بی چیزی نیست مبتلایی به غم محنت و اندوه فراق ای دل این ناله و افغان تو بی چیزی نیست دوش باد از سر کویش به گلستان بگذشت ای گل...
-
غزل شماره 378 دیوان حافظ
جمعه 7 خرداد 1400 00:32
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم رقم مغلطه بر دفتر دانش نزنیم سر حق بر ورق شعبده ملحق نکنیم شاه اگر جرعه رندان نه به حرمت نوشد التفاتش به می صاف مروق نکنیم خوش برانیم جهان در نظر راهروان فکر اسب سیه و زین مغرق...
-
غزل شماره 249 دیوان حافظ
جمعه 7 خرداد 1400 00:28
ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار ببر اندوه دل و مژده دلدار بیار نکتهای روح فزا از دهن دوست بگو نامهای خوش خبر از عالم اسرار بیار تا معطر کنم از لطف نسیم تو مشام شمهای از نفحات نفس یار بیار به وفای تو که خاک ره آن یار عزیز بی غباری که پدید آید از اغیار بیار گردی از رهگذر دوست به کوری رقیب بهر آسایش این دیده خونبار...
-
غزل شماره 230 دیوان حافظ
جمعه 7 خرداد 1400 00:25
اگر به باده مشکین دلم کشد شاید که بوی خیر ز زهد ریا نمیآید جهانیان همه گر منع من کنند از عشق من آن کنم که خداوندگار فرماید طمع ز فیض کرامت مبر که خلق کریم گنه ببخشد و بر عاشقان ببخشاید مقیم حلقه ذکر است دل بدان امید که حلقهای ز سر زلف یار بگشاید تو را که حسن خداداده هست و حجله بخت چه حاجت است که مشاطهات بیاراید چمن...